صحبت های خودمانی
سلام دوستان خوبم امیدوارم که حالتون خوب باشه و از تعطیلات تابستان به خوبی استفاده کنید . من که حسابی حوصله ام سر می ره مامان و با منو توی کلاس ژیمناستیک و زبان ثبت نام کردند ولی هنوز شروع نشده ، مامان و بابا هم که همش مشغول کار و تلاشن من هم صبح ها برای اینکه خودم تنها نباشم میرم خونه مادر بزرگم تا وقتی بابا از سر کار برگرده میاد دنبالم بعضی از روزها هم با خاله آرزو میرم کلاس شنا که خیلی خوش می گذره امروز هم با عمه مریم رفتم سر کار بچه ها شما تابستان چکار می کنید اهواز که هوا خیلی گرمه و خیلی کم می شه از خونه زد بیرون ، فقط شبها اونم که به خاطر بابا و مامان که سر کار هستند می تونیم روزهای تعطیل و ایام آخر هفته جایی بریم .
دوستان خوبم می خوام چند تا عکس براتون بزارم که برای من و مامان پر از خاطرات است .
عکسهای پیش دبستانی ( دبستان هما )
آیلین همراه نسترن - و موسوی دوست نسترن
عکسها مربوط به جشن شکوفه ها اول دبستان ( دبستان بهار )
آیلین همراه دوستان خود در دوران پیش دبستانی ( دبستان هما)
آیلین دوران کودکی ( یاد ایام )
آیلین همراه دختر عموی کوچولو (شاینا)
آیلین همراه پسر دایی (جشن تولد مهزیار )
آیلین همراه دوستش که خیلی دوستش داره ( ساغر)
دوستان خوبم امیدوارم همواره سالم و تندرست زیر سایه پدر و مادرهای مهربان روزگار خود را سپری کنید .
گاه با آن بچه هاي باوفا
دوستان مملو ازصدق و صفا
يك نزاع كوچكي در ميگرفت
قهر كردنهاي ما سر ميگرفت
قهر و كين روزهاي كودكي
گاه روزي بود وگاهي اندكي
شوروحال كودكي از سر گذشت
حيف شد آن روزهاي سرگذشت
روزهاي كودكي چون خواب بود
چون حبابي در ميان آب بود