تعطیلات نوروزی
توی پست قبلی از تعطیلات عید گفته بودم حالا می خوام بقیه را برای خودم و شما مرور کنم
روز دوم عید که دختر عموی کوچولوی به دنیا آمد .که قبلاً براتون گفته بودم روز سوم هم هم که برای عید دیدنی به خانه خاله مریم و خاله شهلا رفتیم .
بعد هم می خواستیم بریم خانه خالا میترا که اونا امده بودم سمت خانه ما برای عید دیدنی بعد برگشتیم خونه شب خاله میترا اومد خونمون عید دیدنی
روز چهارم هم با عمو شاهرخ و زن عمو و مامان حبابه و عمه مریم و مامان و بابا رفتیم گردش که خیلی خوش گذشت و طبق معمول هر سال رفتیم روستایی سرسبز و دیدنی کرائی که زادگاه پدری من نیز می باشد .
عکس های از روز 4 فروردین ماه 1393 روستای سرسبز کرائی
روز پنجم را هم رفتیم خانه مامان شیرین اونجا بودیم بعد هم با خاله شهلا و مامان شیرین رفتیم خانه (دایی مامانم ) برای عید دیدنی که اونجا هم با نوه هاشون بازی کردم حسابی مشغول بودم
بقیه روز های عید را هم یا به عید دیدنی گذشت و یا گردش های خیلی جزئی
ولی در روز یازدهم عید هم به همراه خاله شهلا و خاله مریم و بچه ها رفتیم گردش که خیلی خوش گذشت توی راه ایستادیم خیلی هوا خوب بود آخه روز قبلش بارون شدیدی اومده بود ولی خوب صبح روز بعد هوا خیلی عالی بود حسابی بازی کردیم همراه علی و آن روز ما ناهار دعوت خاله شهلا بودیم که خیلی هم زحمت کشیده بود .
کبابهای خوشمزه که عمو ولی و مصطفی و بابایی کباب کردن
که من چون جوجه دوست ندارم کوبیده اختصاصی برام درست کرده بودند .
اونجا موقعی که داشتم کباب درست می کردیم یک سگ قشنگ اومده بود دور ور ما
معلوم بود خیلی گرسنه بود مامان یک تکه گوشت داد به من بهش دادم که دیگه تا زمانی که اومدیم کنارمون بود و رد نمی شد .
روز دوازدهم هم خانه مامام حبابه بودیم آخه دختر عمو کوچولو را آورده بودن اونجا من هم رفتیم پیشش
روز سیزده به در امسال هم که بارنندگی شدیدی بود و ما را امسال خونه نشین کرد
سیزده بدر امسال جایی نرفتیم
روز پانزدهم شب هم دعوت دایی محمد بودیم (دایی محمد ) خیلی خوش گذشت و زن دایی هم خیلی زحمت کشیده بود دستش درد نکنه
روز شانزدهم هم که خانه بودیم خودمون را برای مدرسه و مامان بابا هم برای رفتیم به سرکار آماده می کردند .
به امید سالی خوب ، پر از شادی و نشاط برای شما دوستان عزیز .